با یه کتاب

توی اولین ویژه نامه ی برید، مطلبی تحت عنوان فتح خون از من منتشر شده بود که به تحلیل کتاب فتح خون شهید آوینی پرداخته بود. 

این مطلب رو در ادامه بخونید:

کتاب فتح خون (روایت محرم)

نویسنده: شهید سید مرتضی آوینی

ناشر: واحه

موضوع: واقعه ی کربلا

تعداد صفحات: ۱۵۱


بخشی از مقدمه ناشر:

شهید آوینی کتاب فتح خون را احتمالاً در محرم سال ۱۳۶۶ نگاشته است. او در زمان حیات، فرصتی برای تنظیم و چاپ این کتاب نیافت و تنها دو فصل ششم و نهم را تحت عناوین ناشئه اللیل و سیاره ی رنج، پس از تنظیم و ویرایش برای چاپ به ماهنامه ی سوره و کتاب مقاومت سپرد. 

در نسخه ی دست نویس و نیز نسخه ی تایپی که خود نویسنده اصلاحاتی در آن اعمال کرده بود، جای فصل دهم که قاعدتاً به وقایع روز عاشورا می پردازد خالی است. تنها چند صفحه یادداشت موجود است که آنها را در انتهای این کتاب، ذیل عنوان تماشاگه راز آورده ایم. 

بخش برگزیده کتاب:

فجر صادق دمید و موذن آسمانی در میان زمین و آسمان ندا در داد: سُبّوحُ قُدّوس ربُّ الملائِکَته والرّوحِ. امام به نماز فجر ایستاد و اصحاب به او اقتدا کردند و ظاهر و باطن و اول و آخر به هم پیوست. میان ظاهر و باطن وادیِ حیرتی است که عقل در آن سرگردان است. تن در دنیاست و جان در آخرت؛ این یک به سوی خاک می کشاند و آن یک به سوی آسمان، و چشمِ حس ظاهر بین است.

در میان لشکر عمر سعد نیز بسیارند کسانی که به نماز ایستاده اند. وااسفا! چگونه باید به آنان فهماند که این نماز را سودی نیست اکنون که تو با باطن قبله سر جنگ گرفته ای؟ وااسفا! چگونه باید این جماعت را از بادیه ی وَهمِ میان ظاهر و باطن رهاند؟ امام باطن قبله است و نماز را باید به سوی قبله گزارد. آیا هیچ عاقلی پشت به قبله نماز می گزارد؟

نماز آن گاه نماز است که میان ظاهر و باطن جمع شود و اگر نه، مقتدای آن نماز که در لشکر یزید بخوانند، شیطان است. اسلام لباسی نیست که با پیکر جاهلیت جفت بیاید، اما این جا دنیاست و بادیه ی وهم میان ظاهر و باطن فاصله انداخته است. شیطان جاهلان متنسّک۱ را با نماز می فریبد. در اینجاست که ائمه ی کفر همواره از پیراهن عثمان عَلَم جنگ با علی (ع) می سازند. اگر آنان پرده از مطامع۲ دنیایی خویش بر می داشتند که این خیل انبوه با آنان همراه نمی شد. جاهلیت ریشه در باطن دارد و اگر نبود کویر مرده ی دل های جاهلی، شجره ی خبیثه ی بنی امیه کجا می توانست سایه ی جهنمی حاکمیت خویش را بر جامعه ی اسلامی بگستراند؟

بخشی از فصل ۷


تحلیل بَرید: 

کتاب حاضر، به تحلیل اجمالی حرکت امام حسین (ع) از مکه تا واقعه ی عاشورا می پردازد؛ حسین، بر همان پیمانی عمل کرد که خداوند از انبیا و اوصیای ایشان و علما در امر به معروف و نهی از منکر ستانده است؛ 

همه ی ۱۰ فصلِ کتاب به طور کلی از ۲ بخش تشکیل شده؛ . بخش اول، به استناد منابع و مقاتل شناخته شده به روایت این حرکت عظیم می پردازد و بخش دوم "راوی" است و به تصویر سازی های استادانه ی آوینی می پردازد که در خلال بخش اول می آید و بر تاثیر آن بر خواننده می افزاید. آوینی، آنجا که از زبان "راوی" سخن می گوید، آنچنان پیوندی بین عقل و حس با کلماتش می سازد که حیرت هر خواننده ای را بر می انگیزاند؛ چرا میگویم عقل و حس؟! 

چون باطن واقعه را میبیند؛ فقط بر زبان حسین حسین جاری نمیکند و با عقل در خلال روایت هایش، پرسش های موشکافانه ای از دل واقعه طرح می کند؛ ولی در پاسخشان عجولانه رفتار نمیکند؛ تحلیلشان می کند و بعد ذهن تشنه ی مخاطب را سیراب می کند. آوینی فقط یک روایتگر و فتح خون فقط یک مقتل نیست! سید میخواهد خواننده را به شناختی کامل و دقیق از امامِ شهیدش برساند (آن طور که خودش رسید) و آن ظلم ها که به او روا داشتند و آن ظالم ها که خودتان میدانید! سید در چند جای کتاب اشاره کرده که عاشورا تمام نشده؛ هر گاه که عَلَم قیام علیه ظلم بلند شود، عاشوراست؛ نه به اعتبار لفظ و استعاره، که در حقیقت.

پیشتر گفتیم که آوینی فصل آخر را به اتمام نرساند؛ ولی اگر به باطن عمل آوینی بنگری، میبینی که او، با شهادتش فصل آخر را به تصویر کشید؛ نه با حرف که با عمل... 

فصل آخر کتاب، تحت عنوان تماشاگه راز، به تماشای حسین مینشیند که از همه چیز و همه کس خود گذشت؛ آنجا که حسین بر بالین علی اکبرش می گوید عَلَی الدُّنیا بَعدَکَ الَعفا۳؛ بر بالین قاسم بن الحسن می گوید عَزَّ اللهِ عَلی عَمَّکَ اَن تَدعُوهُ فَلا یُجیبُکَ اَو یُجیبُکَ ثُمَّ لا یَنفَعُکَ۴ و آنگاه که بر پیکر عباس میگوید الآنَ اِنکَسَرَ ظَهری و قَلَّت حیلَتی۵ غربت حسین را می نمایاند. تماشاگه راز، به دیدار عباس بن علی می رود که دستانِ ظاهرش بریده شد تا بال بهشتی بگیرد و این می شود حُسنِ ختام فتح خون! 


۱. پرستنده

۲. جمع طمع

۳. بعد از تو دنیا خواه باشد، یا نباشد

۴. به خدا سوگند چه دردناک است بر عمویت که او را بخوانی ولی پاسخی نشنوی؛ یا جواب دهد ولی نفعی برای تو نداشته باشد.

۵. اکنون کمرم شکست و چاره ام نماند

مجتبی صانعی ۰ ۲
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان